اطهار . دوم از دستور العملهای آن بزرگواران به نمايندگان خود در مقام
رهبری مردم . مثل آنچه كه رسول اكرم به معاذ بن جبل فرمود كه در سيرء ابن
هشام هست : « يسر و لا تعسر و بشر و لا تنفر و صل بهم صلوش اضعفهم » .
و همچنين مخصوصا دستور العملهای اميرالمؤمنين به حكام و واليان خود از
قبيل آنچه به عثمان بن حنيف ، قثم بن عباس ، محمد بن ابیبكر ، ابن
عباس و بالاخص آنچه به مالك اشتر نوشته است كه صدها نكته روانی و
اجتماعی مربوط به مديريت و رهبری و اصول و فروع آن میتوان كشف كرد .
متأسفانه ما فلسفه اين دستورها را نمیدانيم . فلسفه اساسی زهد را كه
مربوط است به متد رهبری نمیدانيم و همه را حمل به از دنيا گريزی و از
زندگی گريزی میكنيم .
مخصوصا داستان معروف اميرالمؤمنين كه در نهج البلاغه خطبه 207 است و
ما در ورقههای فلسفه زهد آنرا نقل كرده و مورد استفاده قرار دادهايم كاملا
اين فلسفه را روشن میكند ، كه علی به خانه علاء بن زياد حارثی میرود و پس
از گفتگوهايی با او ، [ علاء ] از برادرش عاصم بن زياد شكايت میكند و
علی او را احضار میكند و با خطاب « يا عدی نفسه ! » او را مخاطب قرار
میدهد و او را از اين خشونت و سختگير ی برخود مورد ملامت قرار میدهد و
او خود علی را مورد نقض قرار میدهد و علی به او میفرمايد : « ان الله
تعالی فرض علی ائمة المسلمين ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ
بالفقير فقره » .
همچنين دستور العملی كه به مالك میدهد راجع به عامه و خاصه كه روحيه
خاصه چه روحيهای است . بر آنها كه مردم از
خود راضی و پر توقع و افزون طلب هستند اتكاء نكن ، اتكائت به عامه و
توده مردم باشد . آنها هستند كه ارزش خدمت را میدانند و آماده حق شناسی
و خدمت هستند . ايضا در همان فرمان راجع به كيفيت اداره و رهبری طبقات
مختلف اجتماع ، از دبيران و فرهنگيان ، ارتشيها ، صنعتگران ، قضات ،
بازرگانان ، و روحيه اينها و ارزش اينها بحث میفرمايد .
32 - رهبری يا فطری است و يا اكتسابی . البته حق اينست كه هم فطری
است و هم اكتسابی . از روحيه بعضی افراد در كودكی پيداست كه استعداد
رهبری دارند ، كودكان ديگر را به دنبال هدفها و نقشههای خود اعم از شخصی
و عمومی بسيج میكنند ، كودكان ديگر را تحت تأثير اراده خود و مطيع خود
قرار میدهند مثل نادر ، در حالی كه كودك است و به دنبال گوسفندان ،
نقشه جنگ و حمله و فتح میكشد ، گوسفندان را به منزله افراد خود به شمار
میآورد . برخی معتقدند علت اينكه پيامبران حنيف همه و يا اكثرشان
مبعوثان چوپان بودهاند اينست كه عملا تمرين رهبری كنند و مخصوصا فاصله
فكری آنها با امت آنان را از رهبری مأيوس نكند . ولی البته هر رهبری
فطری غير معصوم نيازمند به تجربه و تعلم و اكتساب است . وقتی كه
پيامبران تمرين چوپانی میكنند تكليف ديگران روشن است .
اما مطلبی كه مسخره است و از بی خبری مردم ما حكايت میكند اينست كه
هر كسی كه مدتی فقه و اصول خواند و اطلاعات محدودی در همين زمينه كسب
كرد و رسالهای نوشت فورا مريدها مینويسند : " رهبر عاليقدر مذهب تشيع
" . به همين دليل مسئله " مرجع " به جای " رهبر " يكی از اساسيترين
مشكلات جهان شيعه
است و بايد انشاء الله در يك مقالهای تحت عنوان " يكی از مشكلات
اساسی روحانيت " اين مطلب را ذكر كنيم . نيروهای شيعه را همين نقطه
جمود جامد كرده كه جامعه ما مراجع را كه حداكثر صلاح آنها صلاحيت در ابلاغ
فقه است به جای رهبر میگيرند و حال آنكه ابلاغ فتوا جانشينی مقام نبوت و
رسالت ( در قسمتی از احكام ) است امام رهبری جانشينی مقام امامت است
[ كه هم عهدهدار ابلاغ فتواست و هم عهدهدار زعامت مسلمين ]
34 - ( 1 ) اثر و نتيجه بی رشدی همچنانكه در ورقههای يادداشت رشد
اسلامی شماره 5 گفتيم آنكه رشد مالی ندارد برايش قيم و ولی معين میكنند .
ملتی هم كه رشد نداشته باشد فورا ملت ديگر میآيد بیپرده يا در زير پرده
قيم و ولی او میشود . استعمار كهنه قيمومت بیپرده و استعمار نو قيمومت
زير پرده است . اين قيمهای تسخيری كه آمدند همه چيزش را میبرند و حتی
اسلامش را مسخ شده به او تحويل میدهند .
در ورقههای زهد راجع به فلسفه زهد از جمله گفتيم كه يك فلسفه زهد
همدردی است يعنی در شرايطی كه كمك مادی غير ممكن است لااقل بايد كمك
روحی كرد . اين نوع از زهد مخصوصا بر رهبران بيشتر واجب میشود .
حديثی نقل كرديم تقريبا به اين مضمون از علی عليهالسلام :
« ان الله جعلنی اماما لخلقه ففرض علی التقدير فی نفسی و مشربی و
ملبسی كضعفاء الناس كی يكتفی الفقير بفقره و لا يشغل الغنی غناه » .
پاورقی :
1 - مطالب شماره 33 درباره علائم بیرشدی است كه در مقاله رشد اسلامی (
در كتاب امدادهای غيبی در زندگی بشر ) ذكر شده است .
يادداشت رهبری در اسلام
1 - نهج البلاغه ، خطبه 162 خطاب به عثمان :
« فاعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل هدی و هدی فاقام سنة
معلومة و امات بدعة مجهولة . . . و ان شر الناس عند الله امام جائر ضل
و ضل به فامات سنة ماخوذش و احيا بدعة متروكة . . . و انی انشدك الله
الا تكون امام هذه الامة المقتول فانه كان يقال يقتل فی هذه الامة امام يفتح
عليها القتل و القتال الی يوم القيامة و يلبس امورها عليها و يبث الفتن
فيها فلا يبصرون الحق من الباطل يموجون فيها موجا و يمرجون فيها مرجا فلا
تكونن لمروان سيقة يسوقك حيث شاء بعد جلال السنن و تقضی العمر » .
جمله آخر اشاره است كه رهبر بايد استقلال فكر داشته باشد نه اينكه آلت
دست اطرافيانش باشد . جملههای اول به روحيه عدالت رهبر و اهميت آن
اشاره میكند .
2 - در نامه 26 نهج البلاغه كه : « و من عهد له الی بعض عماله و قد
بعثه علی الصدقة » پس از اندرزها و دستور العملها و مخصوصا اخلاق و اينكه
ظاهر و باطنش يك جور باشد ، میفرمايد : « و امره الا يجبههم و لا يعضههم
و لا يرغب عنهم تفضلا بالامارش عليهم فانهم الاخوان فی الدين و الاعوان علی
استخراج الحقوق . . . و بؤسی لمن خصمه عند الله الفقراء و المساكين و
السائلون و المدفوعون و الغارمون و ابن السبيل . . . و ان اعظم الخيانة
خيانة الامة و افظع الغش غش الائمة »
3 - در كلمات قصار ، حكمت 374 : . . . « و ما اعمال البر كلها »
« و الجهاد فی سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنكر الا كنفسة
فی بحر لجی و ان الامر بالمعروف و النهی عن المنكر لا يقربان من اجل و لا
ينقصان من رزق و افضل من ذلك كله كلمة عدل عند امام جائر » . از اين
جمله دانسته میشود كه اصلاح داخل ( امر به معروف و نهی از منكر ) از جهاد
با كافر خارجی مهمتر است ، و در داخل مبارزه با كژرويهای رهبر از همه
مهمتر است .
مخفی نماند كه امر به معروف در بعضی از مراتب جهاد است و سخن عدل با
پيشوای ستمگر نوعی امر به معروف و نهی از منكر است .
4 - در مقاله 10 از سلسله مقالات سيری در نهج البلاغه گفتيم كه علی
عليهالسلام تصريح میكند كه نظر خوارج مبنی بر اينكه قرآن كافی است و
نيازی به حكومت و دستگاه مديريت و رهبری نيست غلط است . آنها میگفتند
: لا حكم الا لله علی میفرمود : « كلمة حق يراد بها الباطل . . . و لكن
هؤلاء يقولون لا امرش الا لله و انه لابد للناس من امير بر او فاجر يعمل فی
امرته المؤمن و يستمتع فيها الكافر » . . .
دستگاه حكومت از آن جهت حكومت ناميده میشود كه حافظ امنيت داخلی و
خارجی است ، مجری قانون است . و از آن جهت امامت ناميده میشود كه
مشتمل بر رهبری است ، نيروها را به حركت در میآورد و بسيج میكند و
سازمان میبخشد و استعدادها را شكوفا مینمايد .
در نهج البلاغه تعبير و الی و رعيت هم آمده است كه ظاهر ناظر به جنبه
حفظ و رعايت است آنچنانكه در خطبه 214 آمده است : « و اعظم ما افرض
سبحانه من الحقوق حق الوالی علی الرعية و »
« حق الرعيه علی الوالی » . . .
5 - ايضا در مقاله 12 از سلسله مقالات سيری در نهج البلاغه گفتيم كه
احتياجات بشر در آب و نان و خانه و مسكن خلاصه نمیشود . احتياج انسان با
يك كبوتر و يا يك آهو از زمين تا آسمان متفاوت است . بشر يك سلسله
نيازهای روانی دارد . لهذا برای يك حكومت كه بخواهد طبيعی و محبوب و
قابل تحمل باشد كافی نيست كه بر آورنده نيازهای مادی باشد ، توجه به
نيازهای انسانی و معنوی نيز لازم است . در رأس نيازهای معنوی اينست كه
حكومت با چه چشمی نگاه كند به مردم ، به چشم ابزارهای بی جان كه ضمنا
بايد نگهداری هم كرد و يا به چشم حيوانهای باركش و شيرده كه بايد
تيمارشان هم ضمنا كرد و يا به چشم انسانهای متساوی الحقوق و بلكه به شكل
مخدومها . خلاصه آيا مردم برای رهبر و يا رهبر برای مردم ؟
در آن مقاله گفتيم كه اعتراف به حقوق مردم شرط لازم و احتراز از هر
چيزی كه مشعر بر نفی حاكميت آنها باشد شرط اول رهبری سالم و شرط اول
رهبری طبيعی است كه میتواند رضايت و اطمينان مردم را جلب كند .
گفتيم كه پيوند تصنعی كه كليسا ميان اعتقاد به خدا و نفی حق حاكميت
مردم و بالالزام ميان حق حاكميت مردم و نفی خدا بر قرار كرد عامل مهمی در
رو گرداندن مردم از دين و مذهب شد . در حقيقت اصل مردم برای رهبر و نه
رهبر برای مردم را تثبيت كرد . ( رجوع شود به كتاب علل گرايش به
ماديگری )
كاليگولا امپراطور روم ( در قرن اول ميلادی و يا پيش از ميلاد ) میگفته
است همان قسمی كه چوپان بر گوسفند برتری دارد ، قائدين قوم نيز بر مردم
برتری دارند ، قائدين نظير خدايان و رعايا نظير
چار پايانند .
بسياری از فلاسفه غرب معتقد بودند كه قدرت رؤسا برای آسايش مرئوسين
نيست بلكه طبيعی است يعنی طبعا مرئوسين برای رؤسا آفريده شدهاند .
6 - در آن مقاله گفتيم كه واژه رعيت علی رغم مفهوم منفوری كه اخيرا در
زبان فارسی پيدا كرده ، متضمن مفهوم حاكم و رهبر برای مردم نه مردم برای
رهبر و حاكم است .
7 - ايضا گفتيم كه از آيه كريمه : « ان الله يأمركم ان تؤدوا الامانات
الی اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل »بهترين مفهوم اينكه
حاكم امانتدار مردم است و به عبارت ديگر اصل رهبر برای مردم نه مردم
برای رهبر استفاده شود . در " مجمع " از امامين صادقين عليهماالسلا م
نقل میكند كه در اين آيه مخاطب ائمهاند چنانكه در آيه بعد : « اطيعوا
الله و اطيعوا الرسول ». . . [ مخاطب ] مردمند . امام باقر ( ع ) فرمود
: از اين دو آيه يكی مال ماست ( مبين حقوق ماست ) و ديگری مال شماست (
مبين حقوق شماست )
در تفسير الميزان از در المنثور از حضرت امير ( ع ) نقل میكند كه :
²حق علی الامام ان يحكم بما انزل الله و ان يؤدی الامانة فاذا فعل ذلك فحق
علی الناس ان يسمعوا له و ان يطيعوا و ان يجيبوا اذا دعوا » .
8 - در همان مقاله از نامه 5 نهج البلاغه خطاب به عامل آذربايجان
مینويسد : « و ان عملك ليس لك بطعمة و لكنه فی عنقك امانة و انت
مسترعی لمن فوقك . ليس لك ان تفتات فی رعية » . مبادا بپنداری كه
حكومتی كه به تو داده شده لقمهای جلويت انداخته شده و رشوهای به تو داده
شده و شكاری در اختيارت قرار داده شده ، بلكه امانتی به تو سپرده شده و
از جانب ما فوقت ( اميرالمؤمنين ) رعايت و
نگهبانی آن از تو خواسته شده ، تو را نرسد كه به استبداد و دلبخواه در
ميان مردم رفتار كنی .
در نامه 51 كه بخشنامهای است برای مأمورين جمع ماليات ، میفرمايد :
« فأنصفوا الناس من انفسكم و اصبروا لحوائجهم فانكم خزان الرعية و وكلاء
الامة و سفراء الائمة » . . . شما گنجوران ملت ، نمايندگان رعيت ، و
سفيران و مأموران حكومتيد .
9 - از آنچه در شماره 6 - 9 گفته شد معلوم گشت كه از نظر نهج البلاغه
مبنا بر رهبری برای مردم است و نه مردم برای رهبر .
رهبری و مديريت
1 - مفهوم رهبری مساوی است با امامت ، هدايت ( ايصال الی المطلوب )
و مفهوم مديريت نوعی رشد است .
2 - مفهوم رشد اقتصادی در مورد يتيم و بلكه هر فرد ديگر ، و مفهوم رشد
خانوادگی در مورد هر فرد .
3 - تعريف رشد : لياقت برای نگهداری و بهرهبرداری از امكانات موجود
كه مستلزم آگاهی از يك طرف و قدرت اراده از طرف ديگر است ، آگاهی به
معنی و هدف و ارزش و نتايج كار و تشخيص انتخاب .
4 - زندگی سراسر سرمايه است . عمر و حيات سرمايه است . نيروهای
انسان شگرف و ناشكفته است . اعضا و جوارح و قوا و نيروهای بدنی و روحی
سرمايه است. تاريخ و فرهنگ ، زبان ، كتاب ، صنعت ، تمدن سرمايه است.
5 - هر رشدی لياقت مديريت است ولی مديريت را اصطلاحا در مديريت
انسانها به كار میبرند . اينجاست كه مفهوم
رشد و امامت به هم نزديك میشوند .
6 - مديريت انسانها و رهبری آنها عبارتست از فن بهتر بسيج كردن و
بهتر سامان دادن و بهتر سازمان دادن و بهتر كنترل كردن نيروهای انسانی و
به كار بردن آنها .
قدرت مديريت است كه از ضعيفترين ملتها قويترين ملتها میسازد .
رهبران بزرگ جهان آنان نيستند كه بهتر ملت خود را افسار زدهاند كه
صداشان در نمیآيد . بهترين رهبرها آنها هستند كه نيروهای افراد خود را
بسيج كردهاند ، تحريك كردهاند ، هماهنگ كردهاند ، آرمان واحد برای آنها
به وجود آوردهاند . دو هنر در آرمان واحد يكی اينكه فرد انسانها را
آرمانی كردن ، ديگر اينكه گروه انسانها را در يك آرمان جمع كردن .
7 - نياز به مديريت انسانها بيش از حيوانهاست . گله گوسفند ادارهاش
با يك چوپان بیسواد است كه مراتع را بشناسد ، آبخورها را بشناسد ، مانع
تفرق شود ، مانع گرگ شود ، احيانا اگر گوسفندی مريض شد معالجه كند .
اما گوسفند دنيای مرموز روحی ندارد ، گوسفند نيروهای سرگردان ذخيره شده
ندارد ، گوسفند قوانين پيچيده روحی كه لازم است شناخته شود ندارد .
گوسفند خليفة الله و مظهر اسماء و صفات الهی و دارای احسن تقويم نيست .
به همين دليل بيش از آنچه گوسفند نيازمند به چوپان است انسان نيازمند
به رهبر است و بيش از تفاوت سطحی چوپان و گوسفند تفاوت سطحی رهبر
انسان با خود انسان لازم است . يعنی راهنمايان و رهبران الهی .
8 - فرق نبوت و امامت كه اولی رهنمايی است و دومی رهبری . اولی ابلاغ
است ، اخبار است ، آگاه كردن است ، ارائه دادن راه است ، دومی
سرپرستی است ، جلو افتادن و به دنبال خود
كشاندن است ، تحريك نيروها و بسيج نيروها و سامان دادن و سازمان بخشيدن
نيروهاست .
پيامبران برخی راهنمای راهبر بودند مانند ابراهيم و موسی و عيسی و خاتم
الانبياء و برخی فقط راهنما بودند ، ولی ائمه رهبرند و راهنمائيشان همان
راهنمايی خاتم الانبياست .
9 - تفاوت مفهوم رهبری در دنيای امروز و در اصطلاح اسلام .
10 - سه اصل ( 1 ) در مورد انسان : ذخائر عظيم . . . « و يثيروا لهم
دفائن العقول » . عدم كفايت غريزه ، پيچيدگی قوانين روح انسان كه جز از
راه شناخت قوانين حاكم بر زندگی بشر رهبری ميسر نيست . شناخت آن
قوانين كليد رمز تسلط بر دلهاست و بساهست [ كه ] نياز به باز كردن
گرهها و عقدهها و باز كردن غلها و زنجيرهاست كه : « و يضع عنهم اصرهم و
الاغلال التی كانت عليهم » . مديريت رسول خدا ، در خانواده ، در ميان
اصحاب ، در تجهيز سپاه . آنها متد مديريت انسان را میدانستند .
دستور آن حضرت به معاذ بن جبل كه : « يسر و لا تعسر و بشر و لا تنفر و
صل بهم صلوش اضعفهم » مربوط به حسن تبليغ و حسن مديريت است .
داستان اميرالمؤمنين و عاصم بن زياد و اينكه زهد فوق العاده
اميرالمؤمنين مربوط به مديريت است .
11 - شرائط رهبری چيست ؟ پيشگامی ، قدرت خلاق در
پاورقی :
1 - نياز انسان به رهبر و راهنما به حكم اين سه اصل است كه غير از
ملاك نياز به حكومت است .
سازمان دادن ، قدرت جلب علاقه و مهر و ارادت . ( رك به شماره 15 )
12 - رهبری رسول خدا ابوسفيان را به اعجاب میآورد ، داستان سه نفر
مختلف در تبوك ، داستان ابوذر .
13 - اهتمام اسلام به مديريت از آنجا فهميده میشود كه پيغمبر فرمود اگر
سه نفر در سفر بوديد : « فليؤمر احدكم » . ديگر اينكه در يوم الانذار سخن
از رهبری است . ديگر اينكه [ خداوند خطاب به رسول اكرم ] فرمود اگر
تكليف رهبری را تعيين نكنی رسالتت را ابلاغ نكردهای .
14 - خود داستان امام حسين نمونه يك رهبری لايق است .
15 - شرائط رهبری :
الف - پيشقدمی
ب - همدردی - داستان اميرالمؤمنين و عاصم بن زياد، زندگی در سطح عامه.
ج - قدرت سازمان بخشی
د - شناخت لياقت افراد برای كارهای مرجوعه
ه - جلب علاقه و محبت افراد
و - مؤمن ساختن افراد به هدف كلی اجتماعی
ز - شناخت شرائط زمان . . . « ماء آجن و لقمة يغص بها آكلها » . . .
ح - ايمان و اعتماد به هدف
ط - ايمان و اعتماد به موفقيت ، عدم ترديد و دو دلی ، اعتماد به نفس
( رسول خدا و ايمان به موفقيتش در رسالت . ايضا ايمان امام حسين به
نتيجه كارش )
ی - حسن تشخيص
يا - سرعت تشخيص
يب - قاطعيت
يج - تصميم ( عدم ترديد و دو دلی در انتخاب كارها ، همچنانكه نسبت به
اصل هدف نيز نبايد مردد و دو دل باشد )
يد - شهامت و عدم هراس از عواقب اقدام
يه - پيش بينی
يو - اقدامات احتياطی برای شكست
يز - ظرفيت تحمل عقائد مخالف ، سعه صدر ( « آلة الرئاسة سعة الصدر »)
يح - شهامت قبول مسئوليت شكست
يط - تقسيم مناسب كار و نيروی انسانی
ك - از همه بالاتر قوت اراده و شخصيت و تحت تأثير قرار دادن ارادهها
و تسخير ارادهها كه بیاختيار از اراده او تبعيت كنند و اين با نوعی
قدرت القاء و تلقين همراه است . اين جهت بود كه رسول خدا را دارای
قدرت مرموز جادو میدانستند و حال آنكه عظمت شخصيت بود .
[ يادداشت امامت و خلافت ]
امامت - رهبری از نظر ماركسيسم و اگوست كنت - شرائط رهبری از نظر
ماركس . رجوع شود به ورقههای " ماترياليسم تاريخی مسائل " ( 1 ) ،
آنچه از كتاب تجديد نظر طلبی از ماركس تا مائو صفحه 338 نقل كردهايم ،
آنچه درباره نظريه ماركس درباره پيشتازان و پيشاهنگان و برگزيدگان طبقه
آورده است از قبيل :
الف - برخاستن از درون طبقه
ب - نمايندگی مجموع طبقه
ج - فعالترين بودن
د - جذبه اخلاقی و نفوذ كلام
ايضا به همان كتاب ص 351 راجع به سازندگی انقلاب برای رهبری و امامت
رجوع شود .
ايضا رهبری از نظر اگوست كنت مراحل اساسی انديشه در جامعه شناسی ص
. 81
پاورقی :
1 - ( مطالب اين ورقهها به فضل خدا به چاپ خواهد رسيد ) .
امامت - روايت غدير
ابن ابی الحديد ذيل شرح خطبه 37 ( ج 1 ص 254 )
امامت - زمين از حجت خالی نمیماند
تفسير ملا صدرا ، تفسير سوره حديد ، صفحه 554 ( صفحه شماری چاپی )
امامت
1 - حديث « من مات و لم يعرف امام زمانه » . . . دلائل الصدق ص 6 و
13
2 - عدم شرط عدالت برای امام - دلائل الصدق ص . . . 12
3 - امامت زن - دلائل الصدق ص 15
نهج البلاغه خطبه 151 فی صفة الضال
« و هو فی مهلة من الله يهوی مع الغافلين و يغدو مع المذنبين بلا سبيل
قاصد و لا امام قائد »
1 - رابطه امامت با عدالت كه هدف از بعثت انبياست سيری در نهج
البلاغه و مقاله 10 و مقاله 11 حديث العدل افضل ام الجود
2 - نكته : « و ان لم تفعل فما بلغت رسالته »
3 - نكته آيه : « و ما محمد الا رسول قد خلت ». . .
- فكر خوارج درباره امامت ( در ابتدا ) كه لا حكم الا لله . . .
5 - جمله نهج البلاغه خطاب به ابن عباس كه امارت از اين كفش كهنه
پستتر است « الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا »
6 - خطبه 214 « و اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالی علی
الرعية و حق الرعية علی الوالی فريضة فرضها الله سبحانه لكل علی كل
فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدينهم فليست تصلح الرعية الا بصلاح الولاش و لا
تصلح الولاش الا باستقامة الرعية » . . .
7 - مقام واقعی حكمران امانتداری است ( سيری در نهج البلاغه مقاله 13 )
8 - آيه 58 از سورش النساء : « ان الله يأمركم ان تؤدوا الامانات الی
اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل ». . . و بلا فاصله
« يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولی الامر منكم »(
رابطه امامت و تعهد و مسئوليت برای رساندن به مقصد ، آيه « و لنسلن
المرسلين »- حديث الامام يؤتی و لا يأتی و توجيهش ) .
9 - آيه « قل لا اسئلكم عليه اجرا »- با توجه به آنچه در تفسير الميزان
و در مقاله ولائها و ولايتها آمده است .
10 - حديث ثقلين . . . ( 1 )
11 - آيا امام مساوی است با رهبر ، يا با پيشوا ، يا حافظ و نگهبان
حقوق و عدالت ؟ و يا الگو ؟ و يا مقتدا ؟ و يا مطاع و آمر ؟ و يا هادی ؟
و يا . . .
12 - از بيان آنچه در بالا گفته شد دو مطلب بيشتر بايد مورد
پاورقی :
1 - درباره اين حديث در مقدمه كتاب بحث شده است .
توجه قرار گيرد : عدالت ، هدايت . در حقيقت ايندو هدف بعثت انبياست
، . . . « اليقوم الناس بالقسط . . . و داعيا الی الله و سراجا منيرا
. از جهت عدالت امام حافظ و نگهبان و پاسبان و امانتدار است و از جنبه
هدايت رهبر و پيشوا و مطاع و آمر است . اما الگو و مقتدا بودن جمع ميان
دو صفت است زيرا شخصيت امام هم مظهر كامل عدالت است و هم مظهر كامل
حركت و رشد و هدايت بسوی كمال .
13 - اساسیترين مسائل در باب امامت اينست كه مولود چه نيازی است ؟
همچنانكه نبوت مولود يك احتياج و نياز است ، امامت نيز [ مولود يك
نياز است . ]
14 - شئون چهارگانه رسول اكرم : مرجعيت دينی ، زعامت سياسی ، فيصل
بخش قضائی ، شاهد اعمال و ناظر بر احوال و ضمائر بودن .
15 - آيه اسوه بودن رسول خدا .
16 - حقيقت عصمت و رابطهاش با ايمان كامل ، حديث ثقلين و رابطهاش
با عصمت ، آيه « انما وليكم الله »و رابطهاش با عصمت .
17 - استعمالات مختلف كلمه امام در مورد مرجعيت دينی ، زعامت سياسی
، امام حق ، امام باطل و جور .
18 - برهان عقلی بر امامت و ولايت به معنی ولاء تصرف كه جزء نواميس
عالم است و مقايسه ميان براهين متكلمين مثل علامه حلی ، شيخ مفيد و برهان
علامه طباطبائی كه در كتاب خلافت و ولايت ( 1 ) ص 380 نقل كردهايم .
پاورقی :
1 - در مقاله ولائها و ولايتها كه به طور مستقل نيز چاپ شده است .
- شيعه مسئله امامت و ولايت را كه طرح میكند از سه جنبه طرح میكند
: مرجعيت دينی ، زعامت سياسی ، ايمان به انسان كامل و حجت زمان .
20 - بحث حجت زمان و مسئله يار و ياور خدا و شرك و توحيد ، نسبت
تدبير به غير خدا ، حبط به غير خدا ، وحی به غير خدا ، فيض به غير خدا
آنكه بحث تفويض در كار نيست. معنی آيه « لا املك لنفسی نفعا و لا ضراغ.
21 - بحث قرآن و انسان ، انسان در قرآن چه مقامی دارد ؟ مسجود ملائكه
است .
22 - بحث لطف و اصوب و از اين راه به وجود امام معصوم استدلال كردن .
بحث شناخت انسان ، بحث امامت به معنی ولايت معنوی بحث انسان است .
23 - بحث انسان در حقيقت اينست كه انسان دارای دو حيات است :
ظاهری و معنوی ، نه اينكه حيات معنوی انسان يك امر قرار دادی و اعتباری
حيات ظاهری است .
24 - فرق نبوت و ولايت ( كتاب خلافت و ولايت ( 1 ) ص 379 )
25 - راجع به فلسفه بشر بدون انبيا در قرآن سخنی به ميان آمده است كه
مفادش اينست : غير از واسطه ابلاغ بودن مسئله ديگری هم هست و آن واسطه
در رساندن است . بشر از غير بشر هم میتواند ياد بگيرد ولی به غير بشر
عشق نمیورزد و كمال خود را در چهره او نمیبيند .
پاورقی :
1 - مقاله و لائها و ولايتها .
در كتاب امت و امامت ( 1 ) ص 100 میگويد : " چرا دين تاريخ ساخته
و دين فرهنگ به وجود آورده و دين انسانهای فراوان در نسلهای طولانی
تربيت كرده بيش و كم آنچنانكه میخواسته . اما يك مدينه فاضله در طول
تاريخ ، جامعه شناسان گفتند كه مورخين هم میدانند يك مدينه فاضله از
زمان افلاطون تا به حال ، حتی از زمان تمدن بين النهرين تا حالا يك مدينه
فاضله كه اينجوری ساخته شود وجود ندارد . . . زيرا مدينه فاضله عبارت از
دينی است كه امام ندارد ) . )
سؤال اول اينست كه چرا او امام دارد و اين ندارد ؟ البته مربوط به
نقص آن مكتب و كمال اين مكتب است . چون آن مكتب ضمانت روحی ندارد ،
فقط ضمانت عقلی دارد .
[ و در حاشيه اين كتاب استاد شهيد با اشاره به جملات فوق و جملات بعد
تا " و نمونهاش : امام " مینويسد : ]
فرق ايدئولوژی دينی با آن ايدئولوژيها تنها در داشتن امام و نداشتن او
نيست . به علاوه اينگونه نمونه را در ميان ياران و پيروان بايد نشان داد
نه در فرد استثنايی امام يا پيغمبر . اگر امام شدن در امكان همه هست پس
چرا فقط يك فرد ؟ و اگر نيست پس نمونه نيست . بلی نمونه به معنی مدل
اعلی درست است .
به نظر میرسد كه تز كتاب " امت و امامت " از كتاب " ديباچهای بر
رهبری " دكتر صاحب الزمانی گرفته شده باشد با اين تفاوت كه كتاب امت
و امامت يك تعهد مذهبی دارد و میخواهد يك نظريه مذهبی را تأييد كند
ولی كتاب ديباچهای بر رهبری چنين
تعهدی ندارد و صرفا به جنبههای روانشناسی تكيه میكند و احيانا تصريح
میكند كه امام خصوصا امام غائب ، صرفا يك تقاضای روح نيازمند انسان به
رهبر است .
امامت ائمه
از جمله اموری كه به قول كتاب الامام الصادق مظفری ص 150 دليل است بر
اينكه علم ائمه ورائی و الهامی بوده ، خضوعی است كه كبار علويين و غير
هم در مقابل ائمه در حال كودكی میكردهاند . وقتی كه به علی بن جعفر عموی
پدر امام جواد عليه السلام میگويند : " انت فی سنك و قدرك و ابوك
جعفر بن محمد تقول هذا القول فی هذا الغلام " فقال [ میگويد ] " ما
اراك الا شيطانا ثم اخذ بلحيته و قال فما حيلتی ان كان الله راه اهلا لهذا
و لم ير هذه الشيبة لها اهلا "
امامت - عترت - حديث ثقلين
" الامام الصادق " جلد 5 صفحه 178 نقل از صحيح مسلم : « عن زيد بن
ارقم ، خطبة النبی يوم الغدير : و انا تارك فيكم الثقلين كتاب الله فيه
الهدی و النور فخذوا بكتاب الله و استمسكوا فيه و اهل بيتی اذكركم الله
فی اهل بيتی اذكركم الله فی اهل بيتی اذكركم الله فی اهل بيتی » .
الترمذی : « ان رسول الله ( ص ) قال انی تارك فيكم الثقلين ما ان
تمسكتم بهما لو تضلوا بعدی . احدهما اعظم من الاخر : كتاب الله ممدود من
السماء الی الارض و عترتی اهل بيتی » .
مسند احمد بن حنبل : « عن ابی سعيد الخدری ان النبی ( ص ) »
« قال : انی تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتی اهل بيتی و انهما لن
يفترقا حتی يردا علی الحوض » .
امامت - خلافت - مخالفين بيعت [ با ] ابوبكر
ابن ابی الحديدج 2 ص 6 امتناع سعد بن عباده خزرجی
ابن ابی الحديدج 2 ص 6 اجتماع بنی هاشم در خانه علی ( ع )
ابن ابی الحديدج 2 ص 19 و 25 امتناع خالد بن سعيد بن العاص از بيعت
با ابوبكر
ابن ابی الحديدج 2 ص 26 اعتراض امام حسن به ابوبكر اعتراض سلمان
ابن ابی الحديدج 2 ص 27 كشاندن علی ( ع ) برای بيعت
امامت - خلافت - داستان ابوسفيان و تحريض او بر خلافت
ابن ابی الحديدج 2 ص 10 و ص 24
امامت - علی - انتقاد و شكايت از خلفا
1 - شرح ابن ابی الحديدج 2 صفحه 721 و 722 كلام ابو جعفر علوی
2 - « خطبه شقشقيه »
3 - « مازلت مظلوما منذ قبض »
4 - « مازلت مستأثرا علی »
5 - شرح ابن ابی الحديدج 2 ص 753
- داستان فقيه حنبلی و مردی كه از نجف آمده بود و اهانتهای مردم را
به خلفا ديده بود و فقيه گفت اينها را از خود علی آموختهاند . ابن ابی
الحديدج 2 ص 754
7 - ايضا ابن ابی الحديد خطبه 22 جلد 1 صفحه 119
8 - ايضا ابن ابی الحديد خطبه 22 جلد 1 صفحه 119 انتقاد از قريش .
امامت - علی عليه السلام - مسائل خلافت
1 - سخن ابن ابی الحديد ذيل خطبه 2 ص 71 كه علی حق خود را به خاطر
مصلحت مسلمين رها كرد .
2 - داستان عمر و ابن عباس و اعتراف عمر به مظلوميت علی ابن ابی
الحديدج 2 ص 27 و ص 30
3 - روايتی كه از اظهار نظر رسول خدا راجع به شيخين و علی عليهالسلام
نقل شده . [ همان كتاب ] ص 31
امامت - خلافت - ابوبكر عمر را توصيف عجيب میكند
ابن ابی الحديد ذيل خطبه شقشقيهج 1 ص 83
امامت - خلافت - ابی بكر : و لبثكم و لست بخيركم ، اقيلونی ، ان لی
شيطانا يعترينی مطاعن ابی بكر
1 - ابن ابی الحديدج 1 ص 85
2 - خطبه اول و خطبه دوم ابی بكر در زمان خلافت ابن ابی الحديدج 4 ص
231
- خلق و خوی ابوبكر كه تند بود ابن ابی الحديدج 4 ص 232
4 - مطاعن ابی بكر - ابن ابی الحديد ص 232 تا 262
امامت - خلافت ، داستان شورا
ابن ابی الحديدج 1 ص 94
خلافت و امامت - علت كراهت صحابه علی را
احمد امين در يوم الاسلام ص 53 اقرار میكند كه كره كثيرا من الصحابة ان
يجمع بين النبوش و الخلافة ( رك ابن ابی الحديدج 1 ص 95 وج 2 ص 27 ) .
علت دوم گريز مردم را از علی میگويد : « و لعلمهم بشدش علی فی الحق و
عدم تساهله »
امامت - خلافت - كراهت قوم از اجتماع نبوت و خلافت در يك بيت
1 - ابن ابی الحديدج 1 ص 95
2 - ابن ابی الحديدج 2 ص 27
3 - احمد امين " يوم الاسلام " ص 53
امامت - خلافت ، جريان سقيفه و اختلاف مهاجر و انصار
1 - ابن ابی الحديدج 2 ص 3
امامت - خلافت - نقش قرابت
ابن ابی الحديدج 2 ص 6
ابن ابی الحديدج 2 ص 723
امامت - خلافت و جريانات سقيفه
رجوع [ شود به شرح ] ابن ابی الحديدج 1 صفحه 158 142 ذيل خطبه . 26 در
آنجا داستان سقيفه و ممتنعين از بيعت و داستان معروف اينكه همكاری
ابوبكر و عمر فقط سياسی بود و باطنا عمر مخالف ابوبكر بود و داستان
اينكه عمر گفت بيعت ابی بكر فلته بود . داستان انكار عمر موت پيغمبر
را و اينكه سياسی بود نه حقيقی . . . و يك سلسله جريانات ديگر [ ذكر
شده است . ]
ايضا جلد 3 صفحه 57 ذيل خطبه 215
امامت - خلافت - نقش قريش
ابن ابی الحديدج 1 ص 97
ابن ابی الحديدج 2 ص 6 عمر به ارزش و اعتبار قريش تمسك میكند
ابن ابیالحديدج 2 ص 14 نزوع قبيلهای قريش
ابن ابی الحديدج 18 و 23 حديث : « الائمة من قريش »
ابن ابی الحديدج 4 ص 78 كلام اميرالمؤمنين در نامه به عقيل در شكايت
از قريش ذيل نامه 36
ابن ابی الحديدج 1 ص 119
امامت - خلافت - نقش انصار ، پشيمانی انصار از بيعت ، حمايت علی
عليهالسلام از انصار
1 - ابن ابی الحديدج 2 ص 3 : وصيت پيغمبر درباره انصار
2 - ابن ابی الحديدج 2 ص 4 منا امير و منكم امير
3 - ابن ابی الحديدج 2 ص 7 پشيمانی انصار از بيعت با ابوبكر
4 - ابن ابی الحديدج 2 ص 8 بردن علی فاطمه را به خانه انصار
5 - ابن ابی الحديدج 2 ص 13 اقرار زيد بن ارقم به فضل علی ( ع )
6 - ابن ابی الحديدج 2 ص 13 عامة المهاجرين و الانصار لا يشكون ان عليا
صاحب الامر .
7 - ابن ابی الحديدج 2 ص 14 پشيمانی انصار از بيعت نكردن با علی
8 - ابن ابی الحديدج 2 ص 19 نعمان بن عجلان انصاری در اشعار خود تصريح
نظرات شما عزیزان: